عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم از دیدن وبلاگ من لذت برده باشید و ما را از نظرات خوبتون بهرمند کنید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دنیای تاریکم و آدرس zamane.love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 62
بازدید کل : 5390
تعداد مطالب : 11
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



آمار مطالب

:: کل مطالب : 11
:: کل نظرات : 6

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2
:: باردید دیروز : 4
:: بازدید هفته : 2
:: بازدید ماه : 62
:: بازدید سال : 638
:: بازدید کلی : 5390

RSS

Powered By
loxblog.Com

مطالب های خواندنی

شعرهای دلگیر شعر دل تنگی
پنج شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 12:38 | بازدید : 502 | نوشته ‌شده به دست afsoon | ( نظرات )

دل دنیا رو خون کردی که اینجور تو رفتی

تموم دل خوشی هامو تو با رفتن گرفتی

مثل قصه یه عشق تازه بودی

مثل افسانه بی اندازه بودی

 

 

 

امشب بهم خبر دادند یکی از دوستانم برای همیشه از جمع ما رفت.

مائده فقط 26 سال داشت و تازه اول راه بود، اول راه آرزوهای بزرگش...

تازه داشت آماده میشد تا همراه با همسرش برای ادامه تحصیل به پیش خواهرش بره ولی افسوس که ...

و طفلک مرجان همیشه باید چشم انتظار خواهر کوچیکش بمونه 

خدایا تو این چند ماه این دومین داغی بود دیدم ولی سخترین ...

هنوز خبر فوت شوهر عمه ام نتونستم به محمود بدم که مائده هم...

وقتی یاده خاطراتمون می افتم دلم می گیره وقتی یادش می افتم که چه زندگی سختی داشت و تازه به آرامش رسیده بود...

مائده برای همیشه رفت، رفت و مادرش رو تنها گذاشت، همسرشو تنها گذاشت

رفت تا از این به بعد کنار پدرش باشه، رفت تا دیگه هیچ غصه ای تو زندگیش نداشته باشه

مائده رفت ولی یه عالمه غم رو دل همه ما نشوند.

 

 

آخه یادش بخیر همیشه عاشق آهنگ های سیاوش بود.

 

 

 

و الآن می دونم مائده کنار پدرش به آرامش و شادی دائمی رسیده...

 

 

یکی باید بگه  

یکی بیاد به من بگه این زندگی معنیش چیه

یا که دل من از کجا بپرسه که یارش کیه

خواستم برات بخونمو شرمنده کردی دلمو

اما دلم شکست نخورد بازم میگفت که یار ما

اون روز که عاشقم شدی از رفتن حرفی نزدی

جاده خوشبختی مون و میگفتی که خوب بلدی

اون روز که تنها میشدم دلم میگفت ای آسمون

خسته شدم از این زمون دلم نمیخواد تو نمون

همیشه با تو  

 

 
 

 دلم برايت تنگ مي شود


گرچه اينجا نيستي


هر جا مي روم


يا هر كار مي كنم


صورت تو را در خيال مي بينم


و دلم برايت تنگ مي شود


دلم براي همه چيز گفتن با تو تنگ مي شود


دلم براي همه چيز نشان دادن به تو تنگ مي شود


دلم براي چشم هايمان تنگ مي شود كه


پنهاني به هم دل مي دادند


دلم براي نوازشت تنگ مي شود


دلم براي هيجاني كه با هم داشتيم تنگ مي شود


دلم براي همه چيزهايي كه با هم سهيم بوديم تنگ مي شود


دلتنگي براي تو را دوست ندارم


احساس سرد و تنهايي است


كاش مي توانستم با تو باشم


همين حالا


تا گرماي عشق ما


برف هاي زمستان را آب كند


اما چون نمي توانم


همين حالا با تو باشم


ناچارم به روياي زماني كه


دوباره با هم خواهيم بود


قانع باشم.


هميشه با تو ...


 

 

 

عشق را  

love

من عشق را در تو

تو را در دل

دل را در موقع تپیدن

و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت

سکوت را در شب

شب را در بستر

و بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش

و زیبایی اش را به خاطر تو دوست دارم

من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم

 

 

عشق  

میگن هیچ عشقی تو دنیا مثه عشق اولی نیس

میگذره یه عمری اما ازخیالت رفتنی نیس

داغ هیشکی مثه اون که پس میزنتت نیس

چه بده تنهاشی وقتی کسی هم قدمت نیس

عکس

ته دیگ عشق اول را هر چقدر که بسابی

چه با اسکاج دوست داشتن های بعدی

 چه با سیم ظرفشویی عاشق شدن های بعدی

از دلـت پاک نمی شود

 

 

قسم عاشقانه  

قسم خوردم که پا به پای تو مسیر جاده عشق را بپویم

اما جاده عشق همراهی نمی کند

قسم خوردم که همراه تو آرامش دریای عشق را حس کنم

اما دریای عشق سرابی بیش نبود

قسم خوردم تا لحظه مرگ ، عشقی جز تو در قلبم نباشد

اما حس می کنم تو عشقم را فراموش کرده ای

قسم خوردم تنها امید قلب بیقرارم ، نگاه چشمهای مهربانت باشد

اما تو نگاه زیبایت را از من دیوانه پنهان می کنی

قسم خوردم تا آخرین نفس دوستت بدارم و عاشقت باشم

اما می دانم که تو دیگر دوستم نداری

قسم خوردم جز عشق تو ، هیچ عشقی را به سراچه قلبم راه ندهم

اما فهمیدم که تو معنای عشق مرا از یاد برده ای

قسم خوردم از غم عشق تو دیوانه شوم و بمیرم

اما فهمیدم که حتی برای مردن هم خیلی دیر شده خیلی !

شاید هیچ وقت احساس مرا درک نکنی و عشق مرا نادیده بگیری

اما سوگند یک عاشق ، هرگز شکستنی نیست

پس باز هم قسم می خورم که هرگز و هرگز سوگندهایم را نشکنم

و تا پای جان عاشق بمانم و عاشق بمیرم



می دانم کوله ام سنگین و دلم غمگین است

اما تو دلواپس نباش...نیامدم که بمانم

 

 

عشق  

هزار و یک شب
اي سكوتت مثنوي خوان شب تنهايي ام
اي دليل عاشقي هاي علت رسوايي ام
اي تو غايب در سكوت و گريه و بيماري ام
در سكوت و خلوتت عمر و نفس مي نامي ام ؟
اي شكوه لحظه عاشق شدن ، سوداي من
كي حقيقت مي شوي زيباترين روياي من ؟
اي تو شيرين تر زليلي ، اي جنون عاقلان
در هزار و يك شبم چون قصه اي يك شب بمان
پاسخ هر چه نمي دانم ، نمي دانم چرا
از گناه كرده ات معذور ميدارم تورا
نه نگو ، نه گفتنت فرياد عاشق بودن است
راه كو؟ پاي دلم آماده پيمودن است
اي كه گفتي در خيالت ره نبود هرگز مرا
پس زدي با دست لرزان پس چرا دست مرا؟
گرچه گفتي من نمي خواهم تو را اما بدان
از نگاه عاشقت خواندم كه مي گفتي بمان ...

 

 

از تو دلگیرم  

 


تو رو قد خدا می خاستم اما

چرا تنهام گذاشتی با یه دعوا

من که دلداده بودم به دل تو

یعنی دروغ بودش تموم حرفات

ترسیدم بری ... گذاشتی رفتی

من و گذاشتیتوی غم و سختی

چجور دلت اومدمنو سوزوندی

حتی یه حرف راست بهم نگفتی

از تو دلگیرم

از عاشقی سیرم

درسته بی تو میمیرم ولی این دفه میرم

***

از تو دلگیرم

از عاشقی سیرم

درسته بی تو میمیرم ولی این دفه میرم

 

***

تموم لحظه هام بیهوده سر شد

فقط به پای بیکسیم هدر شد

چه اشتباهی کرده بود دل من

یه کاری کردی قلبم در به در شد

ترسیدم بری ... گذاشتی رفتی

من و گذاشتیتوی غم و سختی

چجور دلت اومدمنو سوزوندی

حتی یه حرف راست بهم نگفتی

***

از تو دلگیرم

از عاشقی سیرم

درسته بی تو میمیرم ولی این دفه میرم   

 

 

*******دو خط مانده به تنهایی *****  

*******دو خط مانده به تنهایی *****

من که رفتم بنویسید دمش گرم نبود

بنویسید صدا بود ولی نرم نبود

خانه در خاک خدا داشت ، تماشایی بود

بنویسید دو خط مانده به تنهایی بود

بنویسید که با ماه ،کبوتر می چید

از لب زاغچه ها بوسهء باور می چید

بنویسید که با چلچله ها الفت داشت

اهل دل بود وَ با فاصله ها نسبت داشت

دلش از زمزمهء نور عطش می بارید

ریشه در ماه ، ولی روی زمین می جوشید

بنویسید زبان داشت ولی لال نشد

بنویسید که پوسید ولی کال نشد

پُرِ طوفان غزل بود ولی سیل نداشت

بنویسید که دل داشت ولی میل نداشت

پنجه بر پنجرهء روشن فردا می زد

وسعت حوصله اش طعنه به دریا می زد

بنویسید به قانونِ عطش ، آب نداد

و کسی کودک احساسش را تاب نداد

سرد و سرما زده از سمت کویر آمده بود

کودکی بود که در هیاتِ پیر آمده بود

تا صدای دل خود چند تپش فاصله داشت

گاه با فلسفهء عشق کمی مسئله داشت........

 

 

 

قول می دم این آخریشه!  

 

 

 

رو لبات ترانه داری

 

حرف عاشقانه داری

 

توی سرمای زمستون

 

عشق جاودانه داری

 

تو سکوتتو شکستی

 

گفتی هر چیزی که خواستی

 

خوبه که عاشقش هستی

 

عهد و عاشقونه بستی

 

کاشکی عاشقش بمونی

 

شعراتو براش بخونی

 

قول بدی تنهاش نذاری

 

کسی رو به جاش نیاری

 

بمونی پای رفاقت

 

تن ندی باز به خیانت

 

دلی رو نشکنی بازم

 

نگی بازم بی نیازم

 

شاید اون ساده نباشه

 

نفرینش تو رو بپاشه

 

مثه من نگذره ساده

 

نره با پای پیاده

 

شاید عمرتو بگیره

 

دلت از غصه بمیره

 

واسه ی خودت دعا کن

 

تنهایی ها رو رها کن

 

عاشقانه بندگی کن

 

واسه عشقت زندگی کن

 

عهدو با خدا شکستم

 

پای شعر تو نشستم

 

قول می دم این آخریشه

 

زنده باشی تا همیشه

 

 

عاشقان  

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

 

آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست

 

می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد

 

آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست

 

می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند

 

از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است

 

راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو

 

تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست

 

طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود

 

روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست

 

 

جدای  

خیلی دلم گرفته از اینهمه جدایی

 

گذشت قدیما حالا من کجا تو کجایی

 

خیلی گرفتس حالم همش دلم می گیره

 

اونقد قدم میزنم تا نفسم بگیره

 

هرجا میرم به فکرتم فکرت برا دلم بسه

 

میخوام همش صدات کنم اسمت برام مقدسه

 

میمیرم ولم کنی بری فراموشم کنی

 

با بی کسی و انتظار بری هماغوشم کنی

 

بی من نرو تنهام نذار بی کسیمو یادم نیار

 

واسه تو داره جون میده این دل تنگ و بیقرار

 

بی تو هوای این اتاق همیشه سرد و ساکته

 

در پیش چشمای تو و پیش نگاه پاکته

 

فکرت برا دلم بسه

 

بی من نرو تنهام نذار بی کسیمو یادم نیار

 

واسه تو داره جون میده این دل تنگ و بیقرار

 

بی تو هوای این اتاق همیشه سرد و ساکته

 

در پیش چشمای تو و پیش نگاه پاکته

 

بی من نرو تنهام نذار بی کسیمو یادم نیار

 

واسه تو داره جون میده این دل تنگ و بیقرار

 

بی تو هوای این اتاق همیشه سرد و ساکته

 

در پیش چشمای تو و پیش نگاه پاکته

 

 

دل من  


 

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست

 

 

 

سکوت عجیبی دارد اینجا ...  

 
سکوت عجیبی دارد اینجا ...

دیگر تنها من مانده ام و خیال بودنت

خنده هایت و نوشته هایی که ...

با خود چه کرده ای !!!؟؟؟

با من چه می کنی !!!؟؟؟

دلم برایت تنگ می شود وقتی می خوانمت 

وقتی بلند بلند می خوانمت 

تنهایی عجیبی است ، دیوانه ام می کند گاهی !!!

وقتی می دانم دیگر برق چشمانت را توان دیدن نیست ...

کاش اینجا بودی، درست روبروی من !!!

سکوت می کردیم و در آن سکوت می خواندیم همدیگر ...

 

 
 
 

 

سلام  

 سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی

فدای مهربونیات چه مکنی با سرنوشت

دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت

حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه

جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه

از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه

دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون

فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون

فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم

حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی

قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی

نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت

برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت

به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته

یه قلب تنها و کبود هلاک یه نگاهته

من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره

بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت میمیره

روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی

بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی

یه وقت من و گم نکنی تو دود اون شهر غریب

یه سرزمین غربته با صد نیرنگ و فریب

فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه

غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه



:: برچسب‌ها: شعرهای دلگیر شعر دل تنگی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...

تعداد صفحات : 2
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد